به گزارش سلام لردگان ، روزنامه چاينا ديلي که از جمله روزنامههاي دولتي چين محسوب ميشود در مقالهاي تحليلي به قلم «جوزف ناي» از تئوريسين هاي برجسته روابط بين الملل، به بررسي روابط آمريکا و چين طي دهههاي آينده پرداخت و نوشت؛ در طول تاريخ، برآمدن قدرتهاي جديد همواره با عدم قطعيت و نگراني همراه بوده و اغلب درگيريهاي خشونتآميز هم به دنبال آن ميآيد.
همان گونه که «توسيسديد» توضيح داده است؛ ريشه جنگهاي پلوپونزي يونان ظهور قدرت در آتن و هراسي بود که اين امر در اسپارت به وجود آورد؛ جنگهايي که نظام يونان باستان را از هم پاشيد و منجر به بروز دولت شهرهاي يونان شد.
حالا هم رشد قدرت نظامي و اقتصادي چين، پرجمعيت ترين کشور جهان، يکي از چند پرسش مهم پيش روي ثبات جهاني در قرن جاري است. برخي بر اين باورند که درگيري چين با آمريکا اجتناب ناپذير است. اما درست نيست اجازه دهيم تشابهات تاريخي طرز فکر ما را تعيين کنند. در عوض بايد از خود بپرسيم چين و آمريکا چطور مي توانند روابط تازه خود را به عنوان قدرت هاي بزرگ سامان دهند.
ظهور چين مانند ظهور آلمان نازي نيست
تحليل گران زيادي نيز ظهور قدرت چين را با آلمان اوايل قرن گذشته مقايسه مي کنند. رشد قدرت آلمان و هراسي که اين امر در بريتانيا ايجاد کرد يکي از دلايل جنگ جهاني اول بود؛ جنگي که نظام اروپا را از هم پاشيد.
امسال اقتصاد چين 7 تا 8 درصد رشد خواهد داشت و رشد هزينههاي دفاعي و نظامي آن از اين هم فراتر خواهد رفت. رهبران چين از «رشد صلحآميز» اين کشور سخن ميگويند، اما تحليلگراني مثل «جان ميرشايمر» از دانشگاه شيکاگو صراحتاً اعلام کردند که چين نمي تواند به طور صلح آميز رشد کند.
جنگ، نتيجه هراس طرف مقابل است
آنها پيش بيني مي کنند «آمريکا و چين احتمالاً وارد رقابت امنيتي شديدي مي شوند که پتانسيل قابل توجهي دارد تا به جنگ تبديل شود.» در اين ميان حق با کيست؟ تا مدتي نميتوانيم به آن پاسخ دهيم؛ اما تحليلگران بايد تحليل قاطع توسيديد را به طور کامل به خاطر داشته باشند. جنگ صرفاً نتيجه ظهور يک قدرت نبود؛ بلکه نتيجه هراسي بود که در طرف مقابل ايجاد کرد. هر دو طرف با باور به اين که در نهايت با طرف ديگر خواهد جنگيد، آمادگيهاي نظامي خود را افزايش ميدهند. اين امر مهر تأييدي بر ترس و وحشت طرف مقابل ميزند.
در يک ائتلاف فراملي ناهنجار، مراکز نظامي هر کشور اظهارات ديگري را به عنوان شاهدي روشن ارزيابي خواهد کرد. يک راه براي حفظ امنيت آسياي شرقي و تمام جهان، جلوگيري از اين پيش داوريها و هراسهاي اغراق آميز است. به علاوه، با اين که چين منابع قدرت زيادي دارد، بايد درمورد پروژههايي که صرفاً بر نرخ رشد فعلي تکيه دارند و نيز اظهارات سياسي، برنامههاي نظامي احتمالي و تشابهات تاريخي نادرست، محتاط تر بود. بايد به خاطر داشته باشيم که تا سال 1900، قدرت صنعتي آلمان فراتر از انگليس بود، و امپراتور اين کشور سياست خارجي ماجراجويانه جهاني را دنبال ميکرد که محکوم به برخورد با قدرت هاي بزرگ ديگر بود.
چين چالشهاي زيادي پيش رو دارد
در مقابل، چين بسيار عقب تر از آمريکا است، و سياست هاي خود را عمدتاً بر رشد اقتصادي متمرکز کرده است. چين راه درازي در پيش دارد تا با منابع قدرت آمريکا برابري کند، و هنوز در راه رشد و توسعه خود با موانع زيادي روبروست. در آغاز قرن بيست و يکم، قدرت خريد اقتصاد آمريکا حدود دو برابر و نرخ ارز رسمي آن بيش از سه برابر چين بود.
تمام اين مقايسهها و پيش بينيها تا حدي صوري و قراردادي هستند. حتي اگر توليد ناخالص داخلي چين در دهه پيش رو از آمريکا فراتر رود، ممکن است اندازه اقتصاد اين دو کشور با هم برابري کند، اما رقابت آنها با هم برابر نخواهد بود. چين همچنان حومههاي شهري توسعه نيافته زيادي دارد و در آينده نزديک با مشکلات جمعيتي ناشي از سياست برنامه ريزي خانواده سخت گيرانهاي که در قرن بيستم به زور اجرا کرد، روبرو خواهد شد.
به علاوه با توسعه کشورها، احتمال دارد نرخ رشد آنها کاهش يابد. چين تا حدود نيمه دوم قرن از لحاظ درآمد سرانه با آمريکا برابري نخواهد کرد. درآمد سرانه مقياسي از پيشرفت اقتصادي به دست مي دهد. به بيان ديگر، اگر نرخ رشد چشمگير چين را در کنار حجم جمعيت آن در نظر بگيريم خواهيم ديد که در نهايت اندازه اقتصاد آن از آمريکا پيشتر خواهد رفت. اين مساله تا کنون براي چين منابع قدرت چشمگيري به همراه داشته، اما اين به معناي قدرت برابر نيست.
احتمال جنگ ميان آمريکا و چين کم است
چين راه درازي در پيش دارد تا چالشي برابر برتري آمريکا قرار دهد که امپراتوري آلمان در اوايل قرن گذشته پيش روي بريتانيا قرار داد.
واقعيت هاي موجود، پيش بينيهاي جنگ قريب الوقوع را تأييد نميکنند. الان زمان مديريت روابط دوسويه است. همچنان که يکي از رهبران مهم چين اخيراً گفت: «ما به سي سال صلح نياز داريم تا به اهداف توسعه خود برسيم و به آمريکا نزديک شويم.» در طول اين دوره ما ميتوانيم بر ايجاد روابط تازهاي ميان قدرت ها تمرکز کنيم.
بيل کلينتون در 1995 به درستي به «جيانگ زمين» گفت که آمريکا از چين ضعيف بايد بيشتر از چين قوي بترسد. تا اينجا آمريکا رشد قدرت چين را پذيرفته و طرف هاي چيني را به مشارکت در نظام جهاني به عنوان سرمايه داران مسئول دعوت کرده است. بازي قدرت هميشه اين طور نيست که يک طرف بايد ببازد تا طرف ديگر چيزي نصيبش شود. اگر چين و آمريکا مشکلات جهاني رودرروي هردو کشور را در نظر بگيرند، در مييابند که از کار کردن با هم سود بيشتري نصيبشان مي شود؛ تا اين که اجازه دهند هراس هاي غيرمنطقي آنها را از هم جدا کند؛ اما اين امر به سياست هاي خردمندانه دو طرف براي تضمين آينده نياز دارد. ( منبع فارس )